سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روان شناسی و مشاوره
 
حیرت

آدم بزرگ ها رفته رفته حیرت خود را از دست می دهند. آن ها به تدریج خنگ می شوند. دلیل از دست رفتن حیرت آدم بزرگ ها آن است که آن ها گمان می کنند همه چیز را می دانند. دانش آن ها، حیرت آن ها را زدوده است. آن ها نمی دانند که زیر هم دانسته های عاریه ای شان، چیزی جز ندانستن نیست.
زن ها بیشتر به کودکان می مانند تا به مردها. این بخشی از زیبایی زنان را تشکیل می دهد. دانسته های زنان، آن ها را از حیرت محروم نساخته است. مردها سعی دارند پوست دانسته هاشان را حفظ کنند. آن ها از شکافتن پوست نفس شان می ترسند؛ بنابراین، هرگز بیرون نمی آیند و مانند کودکان حیرت نمی کنند. زن ها با دل پر از حیرت شان گوش می دهند و مردها با ذهن شرطی شده شان.
مردها حتی از پرسش نیز اجتناب می کنند؛ زیرا پرسش را نشان ندانستن می دانند. هم پرسش های مربوط به زندگی، از جانب زنان طرح شده است: عشق، ازدواج، فرزندان، درد و غیره. پرسش های زنان، ساده اما عمیق است. کسی که بتواند برای پرسش های ساد زنان پاسخی پیدا کند، به معبد زندگی وارد شده است.
چرا پرسش مربوط به رنج، از طرف یک زن طرح شده است و نه از طرف یک مرد؟! زیرا این زن است که حقیقتاً رنج را با تمام وجود خود تجربه کرده است. زن، وفا کرده است و ملامت کشیده است و با وجود این، لب به شِکوِه نگشوده است. زن است که 9 ماه از جان خویش مایه می گذارد و از پاره های تن و جان خویش، انسانی را می پرورد و زندگی انسانی را تداوم می بخشد. مرد، عمل حفظ حیات است، آفرینند آن نیست. زن، آفریننده است. اگر زن نبود، هنر نیز نبود. اگر زن نبود، نقاشی نبود، موسیقی نبود، شعر نبود. هم این امور، با زن است که معنا پیدا می کند.
زن، رنج برده است و رنج برده است. زن رنج برده است و حتی مجال فریاد کشیدن را نیز نداشته است. نقش مردها چیست؟ پرسه زنی هستی شناسانه! مرد در دردهای زن، شریک نیست. زن 9 ماه تمام درد می کشد و رنج می برد؛ مرد چه کار می کند؟ هیچ، تماشا، توقع. مرد حتی از ادای کلمات توخالی«دوستت دارم» نیز دریغ می کند.


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علیرضا نصیرزاده(روان شناس) 95/12/12:: 1:29 صبح     |     () نظر
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها