سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روان شناسی و مشاوره
 
خاطرات مشاوره ( قسمت 1 )

 

روزی خانمی طی تماس تلفنی با من ، تقاضای مشاوره نمود و تاکید می کرد که حتماً باید مرا ببیند.من نیز به ایشان وقت ملاقات حضوری دادم ، و ایشان نیز روز موعد به دفتر مشاوره ام مراجعه نمودند. خانمی بودند جوان ، دورتا دور هردو چشمش سیاه به نظر می رسید گویا مشکلات یبوستی داشت ، از نظر خُلقی نیز افسرده نشان می داد. بنده را یکی از مراجعان قدیمی ام ، به ایشان معرفی نموده بودند. خلاصه اینکه مشاوره با ایشان چنین آغاز شد: ‌( خلاصه ای از مشاورة 45 دقیقه ای )

( جلسة اول )

مراجع : سلام آقای مشاور. من همون خانمی هستم که تلفنی با شما دیروز صحبت کردم.

مشاور: سلام. بله منتظرتان بودم.بفرمائید بنشینید.

(( بعد از اینکه احساس کردم ، مراجع تا حدودی آرامش خودش را بدست آورده ، ادامه دادم )).

مشاور: معرفی خود/ تحصیلات/ تجربه کاری در روان شناسی و مشاوره/ و توضیح مختصر در مورد وقت مشاوره.

مشاور: مشکلتان چیست ؟

مراجع: نمی دونم از کجا شروع کنم و چطوری مشکلم را با شما در میان بگذارم ! ؟

مشاور: بهتره از خودتان شروع کنید ، اینکه متاهل هستید یا... ؟ سنتان ؟ تحصیلاتتان ؟ و...

مراجع: بله ، حدود 7 سال پیش ازدواج نموده ام و صاحب یک فرزند 5 ساله هستم. متولد 1360 ، دیپلمه و خانه دار هستم.

مشاور: اگه بخواهید به مشکلتان یک اسمی بگذارید ، چه چیزی رو انتخاب می کنید ؟

مراجع: یک نوع وسواسیت.

مشاور: وسواس به چی ؟

مراجع: وسواس به قیافة افراد ( با تبسّم ). اینکه من هرروز باید قیافه هایی از افراد را در طی روز و شب ، به ذهنم بیارم و آنها را تصویرسازی کنم.

مشاور: واین خیلی به ذهنتان فشار می آره ، اینطور نیست ؟

مراجع: بله خیلی. ومن به خاطر همین موضوع سالهاست که در رنجم.رنجی که تاحالا نتونستم با کسی در میان بگذارم.

مشاور: شاید هم خواستید ، ولی برایتان مقدور نشده.

مراجع: بله خواستم و لی یه جورایی ترسیدم که اگه مشکلم را به کسی بگویم ، در مورد من یه فکرهای بدی میکنه و این برایم از همه چیز سختره. حتی سختر از مشکلم.

مشاور: الان هم نسبت به گفتن این موضوع ، تردید دارید یا اینکه دو دل هستید ؟

مراجع: نه مثل اون موقع. بعد از اینکه با یکی از دوستانم که مراجع قبلی شما بودند و مشکلشان حل شده بود ، صحبت کردم و بهش گفتم که مشکل روحی دارم ، به من اطمینان داد که با مشاوره و تکنیکهای روان شناسی ، میشه بسیاری از مشکلات را رفع نمود. آقای مشاور من واقعاً خیلی تنهام و نیاز دارم کسی حرفهایم را گوش بده و منو درک کنه ویک راهی برای رفع این مشکلم ، جلوی پایم بگذاره.

مشاور: آیا شوهرتان هم از این موضوع باخبره ؟

مراجع: نه به اون صورت ( با تبسّم ). البته اون فکر می کنه که من دچار یک نوع ناراحتی اعصاب هستم. بیشتر اوقات هم میگه: که به خودم تلقین می کنم و یا منفی باف هستم و همة اینها باعث میشه که از نظر اعصاب ضعیف بشوم. التبه با همة این مشکلات ، نسبت به شوهرم و فرزندم ، کوتاهی نکرده ام.

مشاور: تا حالا برای این موضوع ، چه کارهایی انجام دادید؟

مراجع: چندسال پیش به یک روان پزشک در تهران مراجعه کردم ، تشخیص افسردگی برایم داد و گفت که باید دارودرمانی بشوم و نیاز به دو الی سه سال درمان دارویی دارم ، ولی برایم زیاد خوشایند نبود. داروهایی برایم تجویز کرده بود که بیشتر حالم را خراب می کرد و یا اینکه بیشتر اوقات خواب آلوده بودم و نیز وزنم رو هم بالا برده بود. من بیشتر نیاز به صحبت دارم تا مصرف دارو.

مشاور: گفتید که به خاطر مشکلتان ، سالهاست که در رنج هستید ؟ درسته ؟

مراجع: بله آقای مشاور ،  سالهاست.( با گریه ).

چند لحظه سکوت ، فضای مشاوره را فرا می گیرد.( 6 دقیقه )

مراجع: ببخشید آقای مشاور. دست خودم نبود. میشه ادامة جلسه رو به روز دیگه ای موکول کنیم ؟

مشاور: اگه احساس می کنید اینطوری خوبه ، موافقم.

مراجع: از اینکه وقتتان را به من دادید ، بسیار متشکرم. به امید دیدار، خداحافظ.

روز و زمان مشاوره برای هفتة بعد تعیین ، و در اختیار مراجع قرار داده شد.

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علیرضا نصیرزاده(روان شناس) 88/8/16:: 1:0 صبح     |     () نظر
<      1   2   3      
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها