سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روان شناسی و مشاوره
 
یار

بس خرابم ز غم یار خراباتی خویش

میزند غمزه او ناوک غم بر دل خویش

با تو پیوستم و از غیر تو دل ببریدم

آشنای تو ندارد سر بیگانه و خویش

به عنایت نظری کن که من سوخته را

نرود بی مدد لطف تو کاری از پیش

آخر ای پادشه ملک ملاحت چه شود

گر لب لعل تو ریزد نمکی بر دل ریش

خـــرمن صــبر مـــن سوخته دل داد بباد

چشم مست تو که بگشاد کمین از پس و پیش

گر چلیپای سر زُلف ز هم بگشائی

بس مسلمان که شود باده خور و کافر کیش

تو پس در منشین و غم بیهوده مخور

که زغم خوردن تو رزق نگردد کم و بیش

چونکه این کوشش بیفایده سودی ندهد

پس میازار دل خود ز غم ای دور اندیش

پرسش حافظ دلسوخته کن بهر خدا

نیست از شاه عجب گر نبود از درویش

 


کلمات کلیدی: دیوان حافظ

نوشته شده توسط علیرضا نصیرزاده(روان شناس) 89/8/14:: 2:35 صبح     |     () نظر
<      1   2   3      >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها