عليرضا نصيرزاده(روان شناس) - پيام‌هاي ارسالي ?RSS=0 عليرضا نصيرزاده(روان شناس) - پيام‌هاي ارسالي fa ParsiBlog.com RSS Generator Fri, 03 May 2024 22:10:41 GMT عليرضا نصيرزاده(روان شناس) پرورش کودکان دو زبانه http://council.parsiblog.com/Feeds/6091213/ <A href='http://council.ParsiBlog.com/Posts/86/%81%d1%e6%d1%d4+%98%e6%cf%98%c7%e4+%cf%e6+%d2%c8%c7%e4%e5/' class=gl ls="http://council.ParsiBlog.com/Posts/86/%81%d1%e6%d1%d4+%98%e6%cf%98%c7%e4+%cf%e6+%d2%c8%c7%e4%e5/"><span class="mb">پرورش کودکان دو زبانه</span></A> Fri, 16 Mar 2012 18:03:00 GMT آدم بزرگ ها رفته رفته حيرت خود را از دست مي دهند. آن ها به تدريج خنگ مي شوند. دليل از دست رفتن حيرت آدم بزرگ ها آن است که آن ها گمان مي کنند همه چيز را مي دانند. دانش آن ها، حيرت آن ها را زدوده است. آن ها نمي دانند که زير هم دانسته هاي عاريه اي شان، چيزي جز ندانستن نيست. زن ها بيشتر به کودکان مي مانند تا به مردها. اين بخشي از زيبايي زنان را تشکيل مي دهد. دانسته هاي زنان، آن ها را از حيرت محروم نساخته است. مردها سعي دارند پوست دانسته هاشان را حفظ کنند. آن ها از شکافتن پوست نفس شان مي ترسند؛ بنابراين، هرگز بيرون نمي آيند و مانند کودکان حيرت نمي کنند. زن ها با دل پر از حيرت شان گوش مي دهند و مردها با ذهن شرطي شده شان. مردها حتي از پرسش نيز اجتناب مي کنند؛ زيرا پرسش را نشان ندانستن مي دانند. هم پرسش هاي مربوط به زندگي، از جانب زنان طرح شده است: عشق، ازدواج، فرزندان، درد و غيره. پرسش هاي زنان، ساده اما عميق است. کسي که بتواند براي پرسش هاي ساد زنان پاسخي پيدا کند، به معبد زندگي وارد شده است. چرا پرسش مربوط به رنج، از طرف يک زن طرح شده است و نه از طرف يک مرد؟! زيرا اين زن است که حقيقتاً رنج را با تمام وجود خود تجربه کرده است. زن، وفا کرده است و ملامت کشيده است و با وجود اين، لب به شِکوِه نگشوده است. زن است که 9 ماه از جان خويش مايه مي گذارد و از پاره هاي تن و جان خويش، انساني را مي پرورد و زندگي انساني را تداوم مي بخشد. مرد، عمل حفظ حيات است، آفرينند آن نيست. زن، آفريننده است. اگر زن نبود، هنر نيز نبود. اگر زن نبود، نقاشي نبود، موسيقي نبود، شعر نبود. هم اين امور، با زن است که معنا پيدا مي کند. زن، رنج برده است و رنج برده است. زن رنج برده است و حتي مجال فرياد کشيدن را نيز نداشته است. نقش مردها چيست؟ پرسه زني هستي شناسانه! مرد در دردهاي زن، شريک نيست. زن 9 ماه تمام درد مي کشد و رنج مي برد؛ مرد چه کار مي کند؟ هيچ، تماشا، توقع. مرد حتي از اداي کلمات توخالي«دوستت دارم» نيز دريغ مي کند. http://council.parsiblog.com/Feeds/11106575/ <span class="mb">آدم بزرگ ها رفته رفته حيرت خود را از دست مي دهند. آن ها به تدريج خنگ مي شوند. دليل از دست رفتن حيرت آدم بزرگ ها آن است که آن ها گمان مي کنند همه چيز را مي دانند. دانش آن ها، حيرت آن ها را زدوده است. آن ها نمي دانند که زير هم دانسته هاي عاريه اي شان، چيزي جز ندانستن نيست. زن ها بيشتر به کودکان مي مانند تا به مردها. اين بخشي از زيبايي زنان را تشکيل مي دهد. دانسته هاي زنان، آن ها را از حيرت محروم نساخته است. مردها سعي دارند پوست دانسته هاشان را حفظ کنند. آن ها از شکافتن پوست نفس شان مي ترسند؛ بنابراين، هرگز بيرون نمي آيند و مانند کودکان حيرت نمي کنند. زن ها با دل پر از حيرت شان گوش مي دهند و مردها با ذهن شرطي شده شان. مردها حتي از پرسش نيز اجتناب مي کنند؛ زيرا پرسش را نشان ندانستن مي دانند. هم پرسش هاي مربوط به زندگي، از جانب زنان طرح شده است: عشق، ازدواج، فرزندان، درد و غيره. پرسش هاي زنان، ساده اما عميق است. کسي که بتواند براي پرسش هاي ساد زنان پاسخي پيدا کند، به معبد زندگي وارد شده است. چرا پرسش مربوط به رنج، از طرف يک زن طرح شده است و نه از طرف يک مرد؟! زيرا اين زن است که حقيقتاً رنج را با تمام وجود خود تجربه کرده است. زن، وفا کرده است و ملامت کشيده است و با وجود اين، لب به شِکوِه نگشوده است. زن است که 9 ماه از جان خويش مايه مي گذارد و از پاره هاي تن و جان خويش، انساني را مي پرورد و زندگي انساني را تداوم مي بخشد. مرد، عمل حفظ حيات است، آفرينند آن نيست. زن، آفريننده است. اگر زن نبود، هنر نيز نبود. اگر زن نبود، نقاشي نبود، موسيقي نبود، شعر نبود. هم اين امور، با زن است که معنا پيدا مي کند. زن، رنج برده است و رنج برده است. زن رنج برده است و حتي مجال فرياد کشيدن را نيز نداشته است. نقش مردها چيست؟ پرسه زني هستي شناسانه! مرد در دردهاي زن، شريک نيست. زن 9 ماه تمام درد مي کشد و رنج مي برد؛ مرد چه کار مي کند؟ هيچ، تماشا، توقع. مرد حتي از اداي کلمات توخالي«دوستت دارم» نيز دريغ مي کند.</span> Wed, 01 Mar 2017 21:57:00 GMT مي گويند: حديث عشق و عاشقي، همه خواب و خيال است و به دنيا بچسب و پيشرفت کن! من مي گويم: من بند آن خواب و خيالم که در دامان عشق و عاشقي باشد. از بيداري آن حقيقت بيزارم که بويي از عشق نبرده است. اما اگر اين داد و ستد در ساحت عشق و عدالت نباشد، عده اي را آزمند مي سازد و عده اي را گرسنه. اگر در جهان عدالتي نمي بينيم، به دليل آن است که عشق در جهان غريب است. جهان آلود آزمندي و گرسنگي است. گرسنگي، زاد آزمندي کساني است که داشته ها را به حضور عاشقانه در هستي ترجيح داده اند. هرچه بيشتر جمع کني، شوربختي بيشتري در جهان مي آفريني. شکم ورم کرد آن کودک گرسنه، ناشي از برآمدن شکم حاصل از پرخوري توست! اما آن کودک از تو جدا نيست. تو و آن کودک، در يک کشتي نشسته ايد. اگر کشتي غرق شود، هر دو غرق خواهيد شد؛ البته تو زودتر! زيرا تو سنگين تري. پولي که انباشته مي شود، ثمر خوني است که مکيده مي شود. گمان مکن که چون استحقاقش را داري، پس پول بيشتري جمع کرده اي، نه! اين گونه نيست؛ چون بهره ات از حيات انساني کمتر است، پول بيشتري گرد آورده اي. اگر شتر را بتوان از روزن سوزني عبور داد، تو را هم مي توان از درواز سعادت و نيکبختي عبور داد؛ اما بدان که تو هميشه پشت در مي ماني. هر صفري که به رقم موجودي خود در يانک ها مي افزايي، ضريبي است از آدم هاي معصومي که در اثر فقر، مرده يا تباه شده اند. هر روز به رقم موجودي خويش در بانک ها بنگر و تعداد اين آدم هاي از دست رفته را شماره کن. براي چه کسي ذخيره مي کني؟! براي فرزندانت که پس از تو چند صباحي بيش در اين دنيا باقي نخواهند بود و اي بسا که ثروت تو، موهبت و لذت کار کردن را از آنها بگيرد و فاسدشان کند. اگر حرص و آز بر جاي باشد، مردم دنيا به 2 دسته تقسيم مي شوند؛ کساني که دارند و کساني که ندارند. اين تمايز، حاصل يک زندگي سالم انساني نيست. اين تمايز، زشت است. آشناي عشق، آشناي عدالت نيز مي باشد. آشناي عشق و آشناي عدالت، هرگز آزمند نيست؛ زيرا آزمندي، مکيدن خون ديگري است. کسي که خون ديگران را مي مکد تا به داشته هاي خويش بيفزايد، ابتدا روح خويش را کشته است. فراخواندن روح بلند زمين، آن گاه معنا دارد که ابتدا روح خويش را يافته باشي. @note2 http://council.parsiblog.com/Feeds/11116826/ <span class="mb">مي گويند: حديث عشق و عاشقي، همه خواب و خيال است و به دنيا بچسب و پيشرفت کن! من مي گويم: من بند آن خواب و خيالم که در دامان عشق و عاشقي باشد. از بيداري آن حقيقت بيزارم که بويي از عشق نبرده است. اما اگر اين داد و ستد در ساحت عشق و عدالت نباشد، عده اي را آزمند مي سازد و عده اي را گرسنه. اگر در جهان عدالتي نمي بينيم، به دليل آن است که عشق در جهان غريب است. جهان آلود آزمندي و گرسنگي است. گرسنگي، زاد آزمندي کساني است که داشته ها را به حضور عاشقانه در هستي ترجيح داده اند. هرچه بيشتر جمع کني، شوربختي بيشتري در جهان مي آفريني. شکم ورم کرد آن کودک گرسنه، ناشي از برآمدن شکم حاصل از پرخوري توست! اما آن کودک از تو جدا نيست. تو و آن کودک، در يک کشتي نشسته ايد. اگر کشتي غرق شود، هر دو غرق خواهيد شد؛ البته تو زودتر! زيرا تو سنگين تري. پولي که انباشته مي شود، ثمر خوني است که مکيده مي شود. گمان مکن که چون استحقاقش را داري، پس پول بيشتري جمع کرده اي، نه! اين گونه نيست؛ چون بهره ات از حيات انساني کمتر است، پول بيشتري گرد آورده اي. اگر شتر را بتوان از روزن سوزني عبور داد، تو را هم مي توان از درواز سعادت و نيکبختي عبور داد؛ اما بدان که تو هميشه پشت در مي ماني. هر صفري که به رقم موجودي خود در يانک ها مي افزايي، ضريبي است از آدم هاي معصومي که در اثر فقر، مرده يا تباه شده اند. هر روز به رقم موجودي خويش در بانک ها بنگر و تعداد اين آدم هاي از دست رفته را شماره کن. براي چه کسي ذخيره مي کني؟! براي فرزندانت که پس از تو چند صباحي بيش در اين دنيا باقي نخواهند بود و اي بسا که ثروت تو، موهبت و لذت کار کردن را از آنها بگيرد و فاسدشان کند. اگر حرص و آز بر جاي باشد، مردم دنيا به 2 دسته تقسيم مي شوند؛ کساني که دارند و کساني که ندارند. اين تمايز، حاصل يک زندگي سالم انساني نيست. اين تمايز، زشت است. آشناي عشق، آشناي عدالت نيز مي باشد. آشناي عشق و آشناي عدالت، هرگز آزمند نيست؛ زيرا آزمندي، مکيدن خون ديگري است. کسي که خون ديگران را مي مکد تا به داشته هاي خويش بيفزايد، ابتدا روح خويش را کشته است. فراخواندن روح بلند زمين، آن گاه معنا دارد که ابتدا روح خويش را يافته باشي. @note2</span> Sun, 05 Mar 2017 19:34:00 GMT عزت نفس قسمت آخر http://council.parsiblog.com/Feeds/4425864/ <span class="mb">عزت نفس قسمت آخر</span> Wed, 15 Sep 2010 16:16:00 GMT عزت نفس قسمت 1 http://council.parsiblog.com/Feeds/4422281/ <span class="mb">عزت نفس قسمت 1</span> Mon, 13 Sep 2010 22:21:00 GMT مكاتب روان شناسي قسمت آخر http://council.parsiblog.com/Feeds/4405023/ <span class="mb">مكاتب روان شناسي قسمت آخر</span> Sat, 04 Sep 2010 23:05:00 GMT بازنشستگي قسمت آخر http://council.parsiblog.com/Feeds/4390939/ <span class="mb">بازنشستگي قسمت آخر</span> Sat, 28 Aug 2010 15:44:00 GMT با سلام خدمت همه دوستان http://council.parsiblog.com/Feeds/4370877/ <span class="mb">با سلام خدمت همه دوستان</span> Fri, 20 Aug 2010 21:23:00 GMT تست نيمكره هاي مغز - http://council.ParsiBlog.com/1380488.htm http://council.parsiblog.com/Feeds/4134090/ <span class="mb">تست نيمكره هاي مغز - http://council.ParsiBlog.com/1380488.htm</span> Wed, 31 Mar 2010 03:21:00 GMT