سفارش تبلیغ
صبا ویژن
روان شناسی و مشاوره
 
درمان شناختی - رفتاری 1

 

مقدمه

    یکی از موثرترین روش ها برای درمان اختلالات اضطرابی، درمان شناختی- رفتاری1 است. اگرچه اثربخشی درمان های شناختی- رفتاری به لحاظ تجربی برای بسیاری از اختلالات روانی، از افسردگی و اضطراب گرفته تا اخیراً اختلالات شخصیت و روان پریشی تایید شده است اما پژوهش های زیادی در مورد اثربخشی درمان شناختی- رفتاری انجام نشده است مخصوصاً در کشور ایران.رفتاردرمانی، علم کاربرد اصول و یادگیری مبتنی بر تجربه و آزمایش به منظور از بین بردن عادتهای ناسازگار تعریف شده است. رفتاردرمانی، از زمان های قدیم در بین مردم رایج بود ولی هم اکنون در مراکز مشاوره و روان درمانی به صورت مشاوره فردی، گروهی، زناشویی، و خانوادگی کاربرد وسیعی دارد و همچنین در درمان مشکلاتی از قبیل اختلالات هراس2، اختلالات جنسی3، اختلالات رفتاری کودکان، لکنت زبان4 و جلوگیری از بیماری های قلبی عروقی و فراتر از کار بالینی اصول آن در حوزه هایی از قبیل پزشکی کودکان، مدیریت بر استرس، طب رفتاری، به کار بسته می شود.  رفتار، محصول یادگیری است و رفتار بهنجار از طریق تقویت و تقلید آموخته می شود و فراگیران پس از مطالع? این مقاله و به کار بردن تکنیک های رفتاردرمانی می توانند گام موثری در آرامش فکری و روانی، و کاهش اضطراب خود داشته باشند و به ضرورت رفتاردرمانی پی ببرند.شناخت درمانی نیز یکی از روش های روان درمانیاست که در سطوح مختلف به حل مشکلات روانی افراد می‌پردازد.این رویکرد درمانی و اصول و تکنیک های آن مبتنی بر روان شناسی شناختی است که اهمیت زیادی بر شناخت ها و افکار انسانقائل هستند و نوع این افکار و شناخت ها را در سلامت یا عدم سلامت روان، بسیار سهیم می‌دانند. بر این اساس در جریان شناخت درمانی، درمانگر تلاش دارد با شناخت افکار و باورهای فرد به تصحیح آنها بپردازد و فرد را در داشتن شناخت های مفیدتر یاری دهد.امروزه درمان شناختی- رفتاری به عنوان موثرترین رویکرد برای طیف وسیعی از بیماری های روانی و جسمی شناخته شده است و یکی از ابزارهای اساسی و کاربردی روان شناسان در مراکز مشاوره و خدمات روان شناختی، و همچنین بیمارستان های روان پزشکی برای مراجعان و بیماران محسوب میشود.

تاریخچه: رفتاردرمانی، آن گونه که امروزه می شناسیم، از اواخر سال 1950 به عنوان حرکتی ضد ذهن گرایی و در مقابل مدل روان درمانی مسلط آن زمان یعنی روان پویشی5 که مدلی بیماری محور بود آغاز به کار کرد اما ریشه های نظری آن را باید در دوره های قدیمی تر جستجو کرد دوره هایی که دانشمندان سعی می کردند برای مطالعه رفتار انسان، شیوه های فکری دقیق قابل سنجش و عینی وضع نمایند. وقتی از رفتاردرمانی سخن می گوییم، بی درنگ نام پاولف6، ثرندایک7، و اسکینر8 به عنوان پیشگامان این حرکت، به ذهن می آیند که هر کدام از آنان با موارد تک آزمودنی کار می کردند و هر یک عمدتاً از مدلهای استقرایی9 رفتاردرمانی سود می جستند. هر یک از آنان سهم برجسته ای در رشد رفتاردرمانی داشتند اما برای استفاده از نتایج پژوهشی آنان درکارهای عملی لازم بود دو زمینه گسترش یابد:1- به اندازه کافی داده های تجربی آزمایشگاهی گردآوری شود 2- پلی بین مفهوم دانشمند و کارآزما در روان شناسی فراهم آید؛ لذا سالهای آخر1950 بود که چنین امکانی فراهم شد.کوشش های مقدماتی برای تبیین پدیده های بالینی بر اساس نظریه یادگیری با دلارد و میلر10آغاز شد و آنان مدل روان پویشی را مدل کمال طلبی تلقی می کردند اما معتقد بودند با استفاده از اصطلاحات نظریه یادگیری محرک پاسخ، بهتر می توان بعضی از عناصر آن را درک کرد و حتی آنها را به کارگرفت.ظهور رفتاردرمانی به معنای امروزی، با معرفی حساسیت زدایی منظم درسال 1985 و کاربرد تکنیکهای کنش گرانه در شرطی سازی رفتارهای نامناسب اجتماعی در اسکیزوفرنی های مزمن و دهها سال پس از آن با کاربرد روش اقتصاد ژتونی درافراد معلول ذهنی صورت گرفت.شاید معروف ترین نمونة کاربرد اصول رفتاری در زمینة اضطراب مرضی، متعلق به روشهای شرطی سازی واتسون و رینر11 در سال 1920 باشد که در مورد نوپای 11 ماهه ای به نام آلبرت کوچولو به کار گرفته شد. قابل توجه است که روشهای حساسیت زدایی منظم12 جوزف ولپی13، و سرمشق گیری فعال14 آلبرت بندورا15 را می توان به عنوان نمونه هایی از رفتاردرمانی در روان شناسی نام برد.رفتاردرمانی به دنبال مکتب روان‌شناسی رفتارگرا به وجود آمده است و در واقع اصول و قوانین این مکتب روان‌شناسی، کاربرد درمانی دارد. رفتاردرمانی، محصول تلاش‌هایی است که در جهت مطالعات عینی رفتار صورت گرفته است.در تاریخچه رفتاردرمانی، دو دیدگاه عمده شرطی‌سازی فعال و کلاسیک، پایه و اساس رفتاردرمانی هستند. دیدگاه کلاسیک، بیشتر بر یادگیری‌های عاطفی تاکید دارد و کاربرد آن در روان‌درمانی اصطلاحاً رفتاردرمانی نامیده می‌شود. افرادی مانند ولپی، گلدشتاین16، لازاروس17، سالتر18 و غیره از جمله کسانی هستند که در درمان، بیشتر از اصول شرطی‌سازی کلاسیک استفاده کرده‌اند. تاکید این دیدگاه، بر رفتار قابل مشاهده و تغییرات قابل مشاهده‌ای است که از طریق تقویت تصادفی صورت می‌گیرد. کاربرد این نوع شرطی‌سازی را در درمان، اصطلاحاً تعدیل و تغییر رفتار می‌نامند. افرادی نظیر بندورا، هاسفورد19، لیندزلی20 و غیره از جمله کسانی هستند که از اصول شرطی‌سازی فعال برای تغییر رفتار استفاده می‌کردند و آنها را بیشتر، مهندسان رفتار می‌شناسند. علاوه بر این دو دیدگاه، نظریه یادگیری اجتماعی یا یادگیری مشاهده‌ای بخش مهم دیگری را در سابقه رفتاردرمانی اشغال می‌کند. بر اساس این دیدگاه، فرصت مشاهده رفتار دیگران نقش عمده‌ای در تعیین و تغییر رفتار مشاهده‌کننده دارد. تعدادی از تکنیک‌های رفتاردرمانی بر اصول این نوع یادگیری استوارند(شفیع آبادی، 1375).نخستین رفتاردرمان‌گر، یکی از شاگردان جان واتسون به نام مری‌کاورجونز21(1924) است. او با درمان پسربچه‌ای به نام پیتر که از چیزهایی که پوست نرم و پشمالو داشتند می‌ترسید، نشان داد که با به کارگیری اصول شرطی‌سازی کلاسیک، می‌توان پاسخ‌های ترس‌آور را از بین برد(وکیلیان، کرباسی، 1386).در رابطه با درمان های شناختی، می توان به نظریه های جرج کِلی22 اشاره کرد. کِلی را مهم‌ترین و مشهورترین فرد در زمینه روان شناسی شناختی می‌دانند. این مکتب بر اساس این واقعیت شکل گرفته که انسان موجودی برخوردار از قابلیت تفکر است(شاملو، 1382). اما برخی معتقدند روان‌شناسی شناختی بعد از نظریه کِلی به وجود آمد و نظریه او تأثیر ناچیزی بر این جنبش داشت. نظریه کِلی را در بهترین حالت می‌توان پیش‌درآمد روان‌شناسی شناختی امروزی دانست(شولتز، 1389)23. به هرحال این مطلب مسلم است که جرج کِلی در تلاش برای گشودن راه‌ تازه‌ای برای تبیین فرایندهای روان‌شناختی در برابر رفتارگرایی حاکم، فرانظریه‌ای پیشنهاد کرد که خود، آن را سازه‌گرایی نامید(باقری، خسروی، 1387).کِلی معتقد بود هر کسی یک رشته سازه‌های شناختی24 را درباره محیط به وجود می‌آورد یعنی ما رویدادها و روابط اجتماعی زندگی خود را طبق یک سیستم یا الگو تعبیر کرده و سازمان می‌دهیم و بر اساس این الگو درباره خودمان و افراد دیگر و رویدادها پیش‌بینی‌هایی کرده و از این پیش‌بینی‌ها برای هدایت کردن پاسخ‌ها و اعمالمان استفاده می‌کنیم(شولتز، 1389). بنابراین، او معتقد بود برای شناختن شخصیت، ابتدا باید الگوهای و سازه‌های شخصی او را بشناسیم(کریمی، 1389).



 Sexual disorders.3

 Stuttering.4

Pavlov.6

Skinner.8

Wolpe.13

Bandura.15

Lazarus.17

Salter.18

Hosford.19

Kelly.22

Shoolts.23

Cognitive constructs.24

 

 

 

 

 

 


کلمات کلیدی:

نوشته شده توسط علیرضا نصیرزاده(روان شناس) 89/9/25:: 5:16 عصر     |     () نظر
<      1   2   3      >
درباره
صفحه‌های دیگر
لینک‌های روزانه
لیست یادداشت‌ها
پیوندها
آرشیو یادداشت‌ها