هرچه این دیدگاهها(نظامهای سازهای) که به کار میبریم بیشتر به هم شبیه باشند، از نظر روانی بیشتر شبیه به هم خواهیم بود. بر مبنای این اصل، او یازده اصل پیرو را مطرح میکند که عبارت است از: ساخت، فردیت، سازمان، دوگانگی، انتخاب، گستره، تجربه، نوسان، جامعهطلبی، تجزیه، و اشتراک(یوسفی و همکاران، 1386).امروزه، شناختدرمانی در زمره یکی از مرسومترین شیوههای درمانی در سطح جهان قرار گرفته است و پژوهشهای گستردهای به کمک موسسه ملی سلامت فکر25در دانشگاهها و مراکز درمانی سرتاسر آمریکا صورت گرفته، و ثابت کرده است که شناختدرمانی به همان اندازه و سرعت استفاده داروهای ضدافسردگی، به درمان افسردگی کمک میکند. شناختدرمانی نه تنها تاثیر فوری دارد و افسردگی را به سرعت برطرف میکند، بلکه با کاستن از فشارهای عصبی و ایجاد امیدواری به آینده، فرد را در موقعیتی قرار میدهد تا باقیمانده سالهای عمر خود را بهتر بگذراند(شارف، 1386).
تعاریف: تعریف گُلدفرید26: به نظر ما بهتر است رفتاردرمانی را یک جهت گیری کلّی بدانیم که از لحاظ فلسفی یک رویکرد آزمایشی برای بررسی رفتارهای انسان است. فرض بنیادی این رویکرد این است که برای شناخت رفتارهای مشکل آفرین باید به اصولی متوسل شد که از آزمایشگری روان شناختی نشات گرفته اند، اصولی که بتوان درمحیط های بالینی برای تغییر رفتار استفاده کرد(دیویسین، 1371). - شکل درمانی غیربیولوژیک که عمدتاً از پژوهش های نظریه یادگیری حاصل آمده است و معمولاً به شیوه ای مستقیم، مرحله به مرحله و تجربی در درمان الگوهای خاصی از رفتارهای ناسازگار به کار می رود(بخشی پور، 1380).- تعریف ولپی: کاربرد اصول و مدلهای یادگیری مبتنی بر تجربه و آزمایش به منظور از بین بردن عادت های ناسازگار(هاوتون، 1380).- رفتاردرمانی، کاربرد اصول تجربی یادگیری برای تغییر رفتار ناسازگار و نامطلوب است(شفیع آبادی، 1375).- شناخت درمانی، یک روش علمی برای درمان افسردگی و سایر اختلالات روانی بوده و مبتنی بر نظریهای ساده است که میگوید: این افکار و طرز تلقی شما از محیط پیرامون است که روحیه شما را شکل میدهد(برنز، 1385).
مفهوم و اصطلاحات کاربردی در رفتاردرمانی- شناختی: در سال 1953 لیندزلی، اسکینر و سولومون27 این اصطلاح را به مفهوم کاربرد اصول شرطیسازی در بیماران روانپریش بستری به کار گرفتند. لازاروس نیز در سال 1958 به طور مستقل، اصطلاح رفتاردرمانی را به کار گرفت. منظور وی از رفتاردرمانی، استفاده از روشهای عینی آزمایشگاهی در کنار روشهای متداول رواندرمانی بود. در واقع رفتاردرمانی از نظر لازاروس فقط بخشی از کل مجموعه درمانی را در برمیگیرد. در سال 1959 آیزنک28 از رفتاردرمانی در مقام یک رویکرد تازه درمانی سخن گفت. منظور وی از رفتاردرمانی عبارت بود از کاربرد نظریه نوین یادگیری در درمان اختلالات روانی. آیزنک برخلاف لیندزلی که رفتاردرمانی را منحصراً در محدوده شرطیسازی کنشگرانه اسکینری مینگریست، مفهوم وسیعتری بدان بخشید. به نظر وی شرطیسازی کنشگر و کلاسیک هر دو در رفتاردرمانی نقش دارند. او بعدها الگوسازی را نیز به این مجموعه افزود. بدینترتیب معلوم میشود که ریشههای رفتاردرمانی را باید در مکاتب مختلف فکری، روششناسیهای متضاد، سیستمهای گوناگون فلسفی، کشورهای متفاوت و پیشگامان مختلف جستجو کرد.همزمان با این تحولات، انجمن پیشبرد رفتاردرمانی در سال 1966 در آمریکا تاسیس شد و چند مجلّه نیز که موضوع آنها صرفاً رفتاردرمانی بود، در آمریکا و انگلستان انتشار یافت(قاسم زاده، 1370). شناختدرمانی، توسط آرون بک29 ابداع شد و بر نقش نظامهای اعتقادی و تفکر، در رفتار و احساس تاکید دارد. کانون شناخت درمانی، شناخت عقاید تحریف شده و تغییر تفکر ناسازگارانه به کمک برخی فنون است که شامل فنون رفتاری و عاطفی نیز میشود. در جریان این نوع درمان به افکاری که انسانها از آن بیخبرند و نظامهای اعتقادی یا طرحوارههای شناختی30 توجه میشود. طرحوارههای شناختی، متشکل از طرز فکر افراد در مورد نیازها و عقاید و مفروضاتشان درباره مردم، رویدادها و محیط است. به طور کلّی دو نوع طرحواره شناختی وجود دارد: مثبت(سازگارانه) و منفی(ناسازگارانه). طرحوارهای که در یک وضعیت سازگارانه است، در وضعیت دیگر میتواند ناسازگارانه باشد(شارف، 1386).
فرایند درمانهای شناختی- رفتاری: به نظر هاسفورد مشاوره رفتاری، یک فرایند نظامدار است که در این فرایند اکثر رفتارهای مراجع، رفتارهای آموخته شده به حساب میآیند و بنابراین، مشاوره یک فرایند آموزشی- یادگیری تلقی میشود. رفتاردرمانی، فقط روشی برای کمک به مراجع در فراگیری شیوه حل مساله به شمار میآید و نتایج مشاوره به صورت تغییرات عینی خاص در رفتار مراجع ارزیابی و تبیین میشود. نظامدار بودن فرایند مشاوره به نظر هاسفورد به این معنی است که، درمانگر برای نیل به اهداف مشاوره از یک شیوه گام به گام تبعیت میکند. هاسفورد پنج گام را برای مشاوره رفتاری در نظر گرفته است(شفیع آبادی، ناصری، 1375).- گام اول: رفتاردرمانگر باید مشکل مراجع و علت مراجعه او را مشخص کند. به همین منظور، در اولین جلسه درمان، رفتاردرمانگر فهرستی از وضعیت و مشکل مراجع را به طور دقیق تهیه میکند. این که مراجع دقیقاً به چه تغییری نیاز دارد؟ آیا از صحبت کردن در جمع هراس دارد؟ آیا مشکل خوردن و آشامیدن کنترل نشده دارد؟ آیا احساس درماندگی و بیکفایتی میکند؟ آیا ناتوانی در تمرکز و انجام کار دارد؟ اولین قدم به روشنی تعریف کردن مشکل است و درمانگر باید از مراجع بخواهد که احساسات خود را به طور مشخصتر توصیف کند(اتکینسون و همکاران، 1384).- گام دوم: مراجع به کمک رفتاردرمانگر، هدفهای مشاوره را تعیین و تنظیم میکند. این مرحله مهمترین بخش فرایند مشاوره رفتاری است. - گام سوم: پس از تعیین هدف یا هدفها، باید معلوم شود که مراجع با توجه به اهداف تعیین شده در چه مرحلهای است و چه رفتارهایی را باید یاد بگیرد و یا فراموش کند. درمانگر رفتاری، حوادث و رویدادهایی را که در حال حاضر در این نقطه مکانی خاص جریان دارد به دقت بررسی مینماید.- گام چهارم: درمانگر، بر اساس اطلاعات حاصل از بررسیهای گام پیشین، برنامه درمانی خود را طرحریزی کرده و درصدد اجرای آن برمیآید. این کار مستلزم انتخاب تکنیکها و شیوههای خاص یادگیری و اجرای آنهاست تا مراجع را در آموزش رفتارهای مثبت و نیل به اهداف تعیین شده یاری دهد. مشاور میکوشد تا برای هر مراجع، به تناسب نوع مشکلش، موثرترین و کارآمدترین تکنیک را به کارگیرد(شفیع آبادی، ناصری، 1375).- از دیدگاه رفتاردرمانگران، رفتاری که در هر لحظه از زمان مشاهده میشود نتیجه یا حاصل برخورد و تعامل چهار عامل متغییر میباشد: 1- موهبت ارثی – سرشتی 2- یادگیری قبلی 3- حالت فیزیولوژیکی فرد در لحظه انجام رفتار 4- شرایط محیطی حاکم بر او. از میان این چهار متغیر، درمانگری که میخواهد تغییر رفتاری ایجاد کند، فقط میتواند دو عامل را دستکاری و کم و زیاد کند. این دو عامل عبارتند از: 1- حالت فیزیولوژیکی فرد 2- شرایط محیطی حاکم بر او. از آنجا که حالت فیزیولوژیکی به نوبه خود فقط از طریق تغییر دادن شرایط محیطی دگرگونپذیر است، ناگزیر این شرایط در مرکز توجه درمانگر رفتاری قرار میگیرند. این تاکید روی موقعیت حاضر یکی از مشخصات اصلی رفتاردرمانی است(راس، 1376).- گام پنجم: مساله بسیار دشوار در فرایند رفتاردرمانی، تشخیص و تعیین کارایی تکنیکهای مورد استفاده و میزان نیل به اهداف مورد توجه است. چون اهداف مشاوره به صورت رفتاری و عینی تعیین و تعریف میشوند، ارزشیابی میزان حصول اهداف هم بر حسب تعیین فراوانی رفتارهای بارز مطلوب صورت میگیرد. چنانچه اهداف مشاوره رفتاری حاصل شده باشد، مشاوره پایان میپذیرد، اما اگر رفتارهای هدف حاصل نشده باشد، مشاور باید به مراحل اولیه بازگردد و هدفها و تکنیکهای مناسبتری برگزیند تا تغییرات رفتاری مطلوب در مراجع به وجود آید. هدف اصلی در شناختدرمانی، حذف سوگیریها یا تحریفهای فکری است تا انسانها بهتر فکر کنند. در شناختدرمانی به شیوه پردازش اطلاعات مراجعان که احساسات و رفتارهای ناسازگارانه آنان را حفظ میکند، توجه میشود. شناختدرمانگرها تحریفهای شناختی مراجعان را زیر سوال میبرند، میآزمایند و مورد بحث قرار میدهند؛ تا احساسات، رفتارها و تفکر مثبتتری در بیماران خود ایجاد کنند. آنها هدفهایی را برمیگزینند که مشخص و ارجح باشند و با مراجعان خود همکاری میکنند.
کلمات کلیدی: